دیروز تو اتوبوس بدجوری چهره ام گرفته و درهم بود که یه پیرزن خوش لباس و بانشاط رو کرد بهم گفت: ننه، بگو نی نای نا نای نی نای نای. دیدم میخواد من رو از غصه دربیاره، ازش خوشم اومد. شروع کردم بشکن زدن و باهاش دم گرفتم: نی نای نا نای نی نای نای. یهو فضا عوض شد و همه شروع کردند دست زدن. پیرزنه دست کرد تو کیفش، منم همینطور که قر میدادم، داد زدم: شاباش شاباش. یه هو دیدم بجای پول، یه دست دندون مصنوعی درآورد، گذاشت دهنش و گفت: نره غول نفهم، ده دفعه گفتم بگو نیاوران نیگه دار؛ حالا باید دو تا ایستگاه پیاده برگردم
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: